کتاب کیمیاگر
کتابکتاب کیمیاگر، در رابطه با تحقق بخشیدن به افسانه ی شخصی یگانه وظیفه ی آدمیان است. همه چیز تنها یک چیز است. و هنگامی که آرزوی چیزی را داری، سرار کیهان همدست می شود تا بتوانی این آرزو را تحقق بخشی. وقتی زبان عشق را یاد بگیری، کسی که منتظرت است را به آسانی خواهی شناخت، چه در دل کویر باشد چه وسط شهری بزرگ.
دربارهی کتاب
در این کتاب چوپان جوان را «سانتیاگو» نام بود. پس آنگاه که گلۀ گوسپندان برابر کلیسای متروک و قدیمی راند تاریکی شب نیز فرود آمد. سقف و آسمانۀ کلیسا فرو پاشیده و درخت انجیر معابد مصری تناوری درست آنجایی برآمده بود که به روزگاری دور صندوقهای پر از البسه و اشیای متبرک کلیسا در آن نگهداری میکردند.
در دل خویش اندیشید باید شب را همینجا بیتوته کند. شکیبایی پیشه کرد تا آخرین میش نیز از آن دروازۀ ویران به درون آید. دیرک و تختهپارههایی یافت و از آنها راهبندی ساخت تا در تمام طول شب بیهیچ نگرانی از گریز گوسپندان سر آسوده بر زمین گذارد. میدانست اندر آن نواحی گرگی یافت مینشود لیکن یکبار برهای که شبانه گریخته بود سراسر روز او را به جستوجوی یافتنش تبه کرده بود.
جایگه خوابی یافت. شولای چوپانی به هیچ کجای شب تیره نیاویخت بل به روی زمین و روی خاک گستردش. آرمید و کتابی را که چندی پیش تمام خوانده بود چونان بالشی انباشته از پر قو زیر سر نهاد. پیشتر زانکه خواب در ربایدش اندیشید زین پس باید کتابهای بزرگتر با ورق و برگهای بیشتری برای خواندن بیابد چرا که هم خواندن و به پایان بردنشان به درازا میکشید و هم گاه غنودن و خواب، بالش بهتری میشد فراهم آورد. از خستگی هرگز ندانست چگونه خفت و چسان خواب میان چشمانش نشست. آنگاه که دیده گشود هنوز گرگ و میش فلق بود و از سرخی بعد از سحرگه خبری نبود. سر سوی بالا کرد، از آسمانۀ فرو ریختۀ کلیسای ویران ستارگانی دید کز میان شکاف سقف چشمک میزدند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.