معرفی کتاب وضعیت آخر
معرفی کتاب وضعیت آخر نوشتهی تامس ای. هریس، به تبیین و معرفی نظریهی تحلیل رفتار متقابل می پردازد. این نظریه برای بهبود عملکرد و حل مشکلات احساسی و اجتماعی، بهعنوان راهحلی عملی توسط اریک برن مطرح شده است. تامس ای. هریس، که خود از پیروان این نظریه و همکاران اریک برن است، در این کتاب ابتدا به توضیح وضعیت قبل از این نظریه در روانشناسی میپردازد و سپس نظریه را به طور مفصل شرح میدهد. در بررسی روانکاوی، که اولین و اساسیترین رویکرد در روان شناسی است، اشاره شده است که این نظریه طولانی و مبهم است؛ بهقدری طولانی که بهنظر میرسد هرگز تمام نشود و بهقدری مبهم که فقط برای متخصصان قابل فهم باشد. این مسئله ممکن است بر ارتباط درمانی بین مراجع و روانشناس تأثیر بگذارد. در روانشناسی، نظریه های مختلفی برای حل مشکلات پدید آمده است و نظریه تحلیل رفتار متقابل یکی از آنهاست. این نظریه با ارائهی الگوهای عملی قابل فهم، به ما در تنظیم روابط با دیگران کمک میکند.
والد، بالغ، کودک
«والد، بالغ، کودک» عنوان دومین فصل کتاب است؛ جایی که نویسنده مباحث اصلی خود را آغاز میکند. از نظر تحلیل رفتار متقابل هر شخص سه سطح یا جنبه در درون خود دارد که در موقعیتهای مختلف از آنها استفاده میکند و بسته به اینکه در چه شرایطی از کدام استفاده کند، میتوان مشخص کرد که رفتار شخص سالم یا ناسالم است؛ همچنین درمان از طریق شناخت و تغییر این سطوح صورت میگیرد. اما این سه حالت چه هستند و چگونه در ما شکل میگیرند؟
والد، در واقع نمایندهای است که کودک در پنج سال اول زندگی خود از پدر و مادر یا جانشینان آنها میبیند و تصویری مستقیم از والدینش را درک می کند. “والد” یک مجموعه بسیار گسترده از تجارب و رخدادهای خارجی در مغز است که در پنج سال اول زندگی فرد، بدون بحث و با زور نه چندان آرام دریافت میشود. این ضبطها شامل زمان قبل از تولد اجتماعی فرد است، به عبارت دیگر آنها قبل از زمانی است که کودک خانه را ترک کند و به مدرسه برود. عنوان والد در واقع یک توصیف است، زیرا بیشتر ضبطها مجموعهای از اطلاعاتی هستند که توسط خود کودک به دست آمدهاند و از پدر و مادر یا جانشینان آنها برایش انتخاب شدهاند. هر چیزی که کودک از پدر و مادرش میبیند یا میشنود، در والد ضبط میشود. والد داخل شخصیت هر فرد موجود است زیرا هر فرد این تحریک خارجی را در پنج سال اول زندگی خود تجربه میکند. والد برای هر فرد بخش منحصربهفردی دارد.
به همین خاطر است که مشاوران تربیتی هشدار میدهند که کودکان شما شبیه خودتان خواهند شد، نه آنچه به آنها آموزش میدهید؛ بنابراین برای داشتن فرزندان بهتر باید خودتان را آموزش بدهید، نه آنها را؛ زیرا هرکدام از ما در سالهای اولیهی زندگیمان بخش بزرگی از والدینمان را درونی میکنیم و بسیاری از خصوصیات خانوادگی که نسلبهنسل منتقل میشوند، بیش از آنکه جنبهی ژنتیکی داشته باشند، حاصل انتقال از طریق مشاهده و یادگیری هستند.
کودک: در ادامه ی تعریف سطح والد می توانیم سطح کودک را نیز مشخص نماییم. کودک در واقع احساسات درونی ما در برخود با والدینمان می باشد. احساساتی که ما در سال های ابتدایی زندگی در مواجهه با موقعیت های گوناگون تجربه می نماییم، در بزرگسالی نیز برایمان تکرار می شود. کلیدی ترین حس کودکی در کنار کلیه احساسات خوشایند، حس «من خوب نیستم» است. این حس که در موقعیت های گوناگونی برای ما تکرار می شود، در کودکی و برخورد با والد ریشه دارد. «در این دوران ناتوانی و عجز، از کودک توقعات زیاد و سازشناپذیری هم داریم. از یک طرف او بایستی اضطرار گهگاه و بی موقع احتیاجات طبیعی خود را بر آورد، بایستی حرکت نماید، بایستی اکتشاف نماید، بفهمد، بشکند، سروصدا کند، احساس های خود را نشان دهد و کلیه لذت های حرکت کردن و کشف کردن را تجربه نماید و از طرفیر به طور مداوم عمدتاً از طرف پدر و مادر از او خواسته می شود که این لذت ها و رضایتمندی های اساسی را بخاطر رضایت پدر و مادر و به دلیل این که دوستش داشته باشند کنار بگذارد و عاقل باشد.»[2]
این تعارض مداومی که کودک بین ارضای لذت های خود و نهی والدین تجربه می نماید، پیوسته احساس «خوب نبودن» را به او منتقل می نماید. این احساسِ نامطلوب خاصیت کودکی است و به پدر و مادر که به وجود آورندهی این شرایط هستند، مربوط نیست «ناکافی بودن» احساس ناگزیری است که همهی افراد در جریان رشد خود با آن مواجهه خواهند شد.
بالغ: اولین ظهور سطح بالغ در دهماهگی و زمانی است که کودک میتواند مستقل از مراقبِ خود، دست به فعالیت بزند. هرچه فعالیتهای شخصی کودک بیشتر باشد، سطح بالغ پرورش بیشتری پیدا میکند. بالغ آموختههایی که از سوی والدین جذب کرده است را به مرور آزمایش میکند و وقتی میان حقیقت و دانستههایش مغایرتی پیدا نکند، اعتماد بیشتری به خودش، والدین و دنیا پیدا خواهد کرد.
آنچه گفته شد توضیحی بسیار مختصر از سه سطح شخصیت است که در کتاب وضعیت آخر بهطور کامل معرفی شدهاند و نویسنده تمامی اطلاعات مورد نیاز برای شناخت دقیق این سطوح را ارائه داده است. بعد از شناخت، باید بدانیم این سطوح در برخورد با دیگران چطور کار میکنند.
چهار وضعیت زندگی
در فصل سوم کتاب با دیگر وضعیت هایی که در طول زندگی و سطوح مختلف تجربه می کنیم، آشنا می شویم. در حالت کلی انسان چهار وضعیت را تجربه می نماید: «من خوب نیستم، شما خوب هستید»، «من خوب هستم، شما خوب نیستید»، « من خوب نیستم، شما خوب نیستید» و «من خوب هستم، شما خوب هستید». با مرور خاطرات خود به راحتی می توانید برای هر یک از این وضعیت ها، مثالی شخصی به یاد بیاورید. ما در تمام موقعیتهای زندگیمان درحال احساس یکی از وضعیتهای بالا هستیم. ناگفته پیداست که وضعیت ایدهال، وضعیت «من خوب هستم، شما خوب هستید» است. در این وضعیت ما با خودمان و اطرافیانمان به صلح رسیده ایم و پذیرفتیم که در همه ی انسان ها خوبی ها و بدی هایی وجود دارد و ما بایستی اطرافیانمان را با مجموع قابلیت های مثبت و منفی شان بپذیریم.
هر کدام از این وضعیت ها در دورهی رشدی فرد شکل میگیرد و در مواجهه با دنیا و اطرافیانش تاثیر میگذارد. این فصل بهتفصیل توسط تامس ای.هریس شرح داده شده است که هرکدام از این وضعیتها چگونه شکل میگیرند، چه ماهیتی دارند و چه تغییراتی در فرد ایجاد میکنند. با توجه به کیفیت، تفاوت بارزی بین سه وضعیت اول و چهارم وجود دارد. سه وضعیت اول به سبب ریشههای ناآگاهی است که در اولین سالهای زندگی فرد شکل میگیرند. وضعیت “من خوب نیستم، شما خوب هستید” اولین بار در زمان بزرگسالی پیدا میشود و برای بیشتر افراد تاثیرگذار باقی می ماند. تقریباً تا پایان سن ۳ سالگی، یکی از این سه وضعیت در انسان به طور دائمی ثبت میشود. تصمیمگیریهای انجام شده در هر یک از این وضعیتها میتواند اولین کار بالغانه فرد باشد که معنایی برای زندگی پیدا کند و از آن برای پیشبینی و مواجهه با دیگران در محیط پر آشوب و احساسات خود استفاده کند. یکی از وظایف روانشناسان در اتاق درمان، کشف وضعیت فرد با کمک آن فرد است و سپس بررسی میکنند که این وضعیت چگونه روی زندگی و روابطش تأثیر گذاشته است و چگونه در این وضعیت با سطوح شخصیتی خود و دیگران برخورد میکند.
آنچه توضیح داده شد، یعنی سطوح مختلف فردی (والد، بالغ،کودک) و چهار وضعیت مختلف دو رکن اساسی نظریهی تحلیل رفتار متقابل است که نویسنده آنها را بهطور کامل و با استفاده از تجربیات متعدد خود در اتاق درمان و مثالهایی از مراجعانش تبیین میکند. کتاب در فصلهای بعدی به مسائل مهم و گوناگونی می پردازد مانند اینکه ما می توانیم تغییر کنیم و چطور این اتفاق رخ می دهد، چطور با یکدیگر فرق داریم، وقتمان را چطور می گذارنیم، تکلیف والد، بالغ، کودک در اتفاقات مهمی مثل ازدواج، بلوغ و مواجهه با فرزندان چیست و… . در این میان یک مبحث جالب دیگری نیز به چشم میخورد با عنوان «تجزیه و تحلیل رفتار متقابل» که نویسنده در آن به تشریح این مسئله میپردازد که چگونه میتوانیم ویژگیهای مختلف این سه سطح را تشخیص دهیم.
والد، بالغ، کودک را چطور بشناسیم؟
حتماً این سوال برای شما نیز مطرح شده است که این سطوح مختلف را چطور تشخیص بدهیم؟ نویسنده از سرنخها و راهنماهایی حرف می زند که می توانیم برای تشخیص از آن ها استفاده نماییم و این سرنخها _برخلاف علم روانکاوی_ مسائلی روشن و واضح مثل رفتار بدن و لحن گفتار است. هرقدر بیشتر در تشخیص و جمعآوری این سرنخها مهارت پیدا کنیم، اطلاعات بیشتری را در مرحلهی تحلیل رفتار متقابل کسب خواهیم کرد و بدین ترتیب مجبور نخواهیم شد برای بهدستآوردن اطلاعات لازم در سطوح ناخودآگاه جستوجو کنیم.
هریس برای هر حالت دو نوع مختلف سرنخ را معرفی میکند: سرنخهای جسمانی و لفظی؛ به عنوان مثال سرنخ جسمانی والد، اخم و چین پیشانی و سرنخ لفظی آن کلماتی مثل «هرگز» و «همیشه» است. این فصل کتاب همچنین شرح میدهد هرکدام از سطوح در برخود با یکدیگر چه رفتاری خواهند داشت؟ مثلاً ارتباط دو والد باهم چگونه خواهد بود؟ و یا ارتباط یک والد و بالغ چطور پیش خواهد رفت؟
کتاب وضعیت آخر برای متخصصان و دانشجویان رشتهی روانشناسی یکی از کتابهای مفیدی خواهد بود که میتوانند در توضیح و معرفی نظریهی تحلیل رفتار متقابل بخوانند. هریس در کتاب دیگری به نام ماندن در وضعیت آخر مطالب این کتاب را کامل کرده است که خواندن آن نیز خالی از لطف نخواهد بود. همچنین این کتاب برای علاقهمندان به نظریههای مختلف روانشناسی و افرادی که به خودشناسی و خودیاری علاقه دارند، بسیار مفید است؛ زیرا موجب شناخت جنبههایی از رفتار و افکار انسان میشود که در دیگر نظریهها به آنها توجه نشده است.