اخبار و مقالات

نقد و بررسی کتاب بلندی های بادگیر

معرفی کتاب بلندی های بادگیر

کتاب بلندی های بادگیر

معرفی کتاب بلندی های بادگیر یک اثر کلاسیک عاشقانه است که دارای یک داستان جذاب و مفصل می‌باشد. با توجه به مضمون عاشقانه و سبک نوشتاری منحصر به فرد آن، به راحتی می‌توان درک کرد که چرا تاکنون خوانندگان عادی ادبیات، باشگاه‌هایی برای این رمان قائل شده‌اند و به شدت از خواندن آن لذت می‌برند. ادبیات عاشقانه همواره جذابیت خاصی داشته و همچنان نیز دارد؛ بدون توجه به زمانی که نوشته شده است، آیا قرنی پیش یا همین عصر معاصر. طرفداران ادبیات عاشقانه، که تعداد آنها زیاد است، لذت می‌برند از خواندن نه تنها “بلندی‌های بادگیر” و سایر رمان‌های عاشقانه قرن نوزدهم مانند “لیلی و مجنون” و “خسرو و شیرین” نظامی، بلکه حتی از آثار قدیمی‌تر مثل “رومئو و ژولیت” شکسپیر نیز لذت می‌برند. بنابراین، نیروی جذابیت این رمان عاشقانه برای خوانندگان عادی ادبیات در حال حاضر همچنان قوی است. اما در اینجا ما در مورد تأثیرگذاری این رمان بر ادبیات و دیدگاه انتقادی ادبیاتی صحبت می‌کنیم. رمان “بلندی‌های بادگیر” همچنان در دیدگاه کارشناسان ادبیات و اهل فن به عنوان یک اثر بیش از حد نوآورانه و تازه‌ای شناخته می‌شود. این اثر باعث شده است که هنوز هم در چشمان اصحاب حرفه ادبی، به عنوان یک اثر بی‌نظیر و منحصربه‌فرد تلقی شود.

معرفی کتاب بلندی های بادگیر

داستان از این قرار است که مردی به نام آقای لاکوود، که اولین راوی رمان است، ویلایی را از پیرمردی عجیب‌وغریب و بدخُلق به نام هیتکلیف اجاره کرده است تا مدتی را دور از اغیار بگذراند. لاکوود، که قدری هم خود را اشرف مخلوقات می‌داند و مقادیری هم سرخوش می‌نماید، ابتدا خیال می‌کند که هیتکلیف آدمی شبیه خودش است. آخر لاکوود خود را آدمی منزوی و دیرجوش و غیر اجتماعی معرفی می‌کند که البته در عمل خیلی هم این‌گونه نمی‌نماید یا دست کم در قیاس با هیتکلیف اصلاً چنین نیست و خودش هم خیلی زود، وقتی هیتکلیف با برخوردهای سرد و خشک و خشن‌اش او را حسابی خیط می‌کند، این قضیه را درمی‌یابد. قضیه از این قرار است که لاکوود یک روز از خانه بیرون می‌زند و می‌رود سمت خانۀ هیتکلیف، اما برفگیر می‌شود و نمی‌تواند به‌تنهایی به خانه برگردد. هیتکلیف و دیگر آدم‌های عجیب‌و‌غریبی که با او زندگی می‌کنند و اولش لاکوود درست نمی‌داند چه نسبتی با او دارند، برخورد بسیار بدی با لاکوود دارند و هیچ او را تحویل نمی‌گیرند. هیتکلیف حتا حاضر نمی‌شود لاکوود را راهنمایی کند که در برف به خانه‌اش، یعنی همان ویلایی که از هیتکلیف اجاره کرده، برگردد. لاکوود مجبور می‌شود شب همانجا بماند اما جای خواب مناسبی از جانب هیتکلیف به او پیشنهاد نمی‌شود. سرانجام خدمتکار خانه، بی‌اجازه هیتکلیف، لاکوود را برای خواب به اتاقی می‌فرستد که هیتکلیف رفتن به آن را ممنوع کرده و عقایدی خرافی راجع به آن اتاق دارد. لاکوود به اتاق می‌رود و آن‌جا با نام‌هایی حک‌شده بر چوب و نیز کتاب‌هایی مواجه می‌شود که دختری به نام کاترین اِرنشا در حاشیۀ آن‌ها چیزهایی نوشته است.

معرفی کتاب بلندی های بادگیر

معرفی کتاب بلندی های بادگیر

این حاشیه‌ نویسی‌ ها در واقع خاطره‌ نگاری‌ هایی‌ اند که طبیعتاً لاکوود از آن‌ها سر در نمی‌ آورد اما وقتی خوابش می‌ برد دو خواب، یکی مضحک و دیگری ترسناک، می‌ بیند و در خواب دوم روح کاترین بر او ظاهر می‌ شود و از پشت پنجره دست او را می‌کشد. لاکوود با روح درگیر می‌شود و او را زخمی می‌کند و خودش را نجات می‌دهد و از وحشت این کابوس فریاد می‌کشد و فریادش باعث می شود جای خوابش لو برود. هیتکلیف به اتاقِ ممنوع می‌آید و لاکوود را آنجا می‌ بیند و وقتی لاکوود شرح ماوقع را برای هیتکلیف می‌گوید، می‌بیند که هیتکلیف گرفتار اندوه و حالی غریب می‌شود. چه بسا تا اینجای رمان خواننده خیال کند «بلندی‌های بادگیر» داستان لاکوود است و اتفاق‌های عجیب‌وغریب و خطرناکی که قرار است در طول این رمان برایش بیفتد. اما درواقع چنین نیست و یکی از رازهای ماندگاریِ رمان «بلندی‌های بادگیر» هم در همین نکته است که به آن بازخواهیم گشت. فعلاً برویم سرِ ادامۀ ماجرا: روز بعد لاکوود خانۀ هیتکلیف و ساکنان غریب آن خانه را ترک می‌کند. به ویلایی که از هیتکلیف اجاره کرده بازمی‌گردد و حین غذا خوردن سعی می‌کند از زیر زبان کُلفتِ خانه راجع به هیتکلیف و ساکنان خانۀ او حرفهایی بیرون بکشد.

به‌ سفر خود در داستان، هیتکلیف آغاز می‌کند، شخصیتی کلفت اما خوش‌صحبت که طی آن شاهد روایتی پرماجرا از ورود هیتکلیف، فرزند کوچک، به خانه یونشا و ظلم و تحقیری که از طرف برادر کاترین و رابطه معقول هیتکلیف با کاترین و عشق نامی‌یافته‌شده آنها و کینۀ شدید هیتکلیف و انتقامی که وحشتناک از آن خود کرده بررسی می‌شود. بعد از مدتی از بین می‌رود و در زمانی که ثروتمند شده به خانه برمی‌گردد و انتقامی شدید و کینه‌ورانه از ارنشاها و لینتن‌ها، جای خود می‌گیرد؛ جایی که عشق نام‌یافته با پسرش، کاترین، رابطه بسته است. این‌گونه هیتکلیف به‌عنوان یکی از شخصیت‌های بی‌رحم و غریده و چشمگیر داستانی در تاریخ رمان ثبت می‌شود. به قول تری ایگلتون در “آثار ادبی را چگونه باید خواند”، که هدفش مشایخه با آنان که ادبیات را به‌طور بی‌اشکال و بی‌توجه به ساختارهای ادبی و به‌عنوان یک واقعیت می‌پذیرند، به کارشناساندازی در دستگاه کلامی است: “آنان نمی‌فهمند چقدر کلمه ‘هیتکلیف’ پرهیاهو و دلتنگی است.” *ترجمۀ عنوان کتاب به فارسی: «چگونه آثار ادبی را باید خواند»

بلندی‌ های بادگیر یک اثر ادبی است؟

نکته درست در همین ادبیت است و در اینکه «بلندی‌های بادگیر» یک اثر ادبی‌ست و تأثیرگذاریِ آن‌ هم، چنانکه ایگلتون در همان کتابِ پیش‌گفته درباره آثار ادبی می‌گوید، به‌واسطۀ همین ادبیات‌بودن آن و فاصله‌اش با دنیای واقعی‌ست. این فاصله از سبک‌پردازی و زیبایی‌شناسی متن می‌آید و از تمهیداتی که واقعیتِ داستانی را از واقعیتِ زندگی متمایز می‌کند و این‌گونه به‌قول ایگلتون تأثیرگذاری ادبیات را بیشتر و شدیدتر می‌کند. خُب البته که یکی از وجوه اهمیت رمان «بلندی‌های بادگیر» را باید در مسئله‌ای طبقاتی که در این رمان مطرح می‌شود و تصویر دقیقی که امیلی برونته در این رمان از جامعۀ اشرافی و به‌شدت طبقاتی انگلستان قرن نوزدهم ارائه می‌دهد یافت و در اینکه در این رمان ظهور یک طبقۀ جدید و هجوم این طبقه را به اشرافیت قدیمی می‌بینیم و نزاع میان این دو طبقه را. امیلی برونته در «بلندی‌های بادگیر»، چه خود به این مسئله آگاه بوده باشد و چه نه، از ظهور عصری تازه سخن می‌گوید و آن را هوشمندانه حس می‌کند. هیتکلیف در رمان «بلندی‌های بادگیر» بیگانه‌ای‌ست ناهمخوان با معیارهای اشرافیت. او از کودکی به‌صورتی ژولیده و ژنده‌پوش وارد خانواده اشرافی ارنشا می‌شود، سپس از این خانواده رانده می‌شود و سرانجام با ثروت و مکنت و دلی پُر از عقده و کینه و نفرت بازمی‌گردد و انتقام می‌گیرد. این‌ها همه درست، اما راز ماندگاری «بلندی‌های بادگیر» نه در طرح محتواییِ این نزاع طبقاتی و نوشتن از تهدید اشرافیت از جانب طبقۀ نوظهور، بلکه در این است که امیلی برونته در این رمان این‌ها همه را به زبان ادبیات و با یک تهمید روایی بدیع بیان می‌کند؛ تمهیدی که چه بسا از یک رمان رئالیستی قرن نوزدهمی انتظار نداشته باشیم. البته «بلندی‌های بادگیر»، همان‌طور که به‌آهستگی از الگوهای متعارف رمان رئالیستیِ زمانۀ خود تخطی می‌کند، رگه‌هایی غیررئالیستی را نیز به خود راه می‌دهد و همین باعث می‌شود که آن را نتوان به‌طور یکپارچه رئالیستی به‌حساب آورد، چنانکه رضا رضایی در پیشگفتارش بر ترجمۀ فارسی این رمان می‌نویسد: «امیلی برونته نویسنده رئالیستی است که بلندی‌های بادگیر را به زبان ساده روزگار خود نوشته است، اما رگه‌های رمانتیسم و سنت داستان‌نویسی گوتیک و فضاهای خیالی و حتی جادویی در کارش نمایان است، به‌طوری که بعضی از نقادان این اثر را “گوتیک” هم خوانده‌اند.»

مقایسه‌ ای که سامرست موام در کتاب «درباره رمان و داستان کوتاه»** میان «بلندی‌های بادگیر» و تابلویی از ال گرکو انجام می‌دهد، به‌خوبی بیانگر وجه گوتیک این رمان است. موام می‌گوید که رمان «بلندی‌های بادگیر» او را یاد نقاشی‌ای از ال گرکو می‌اندازد که در آن «در یک چشم‌انداز غم‌انگیز تاریک و خشک و خالی، در زیر ابرهای سیاه پر تندر، اشکال بلند استخوانی، کج و معوج ایستاده‌اند و از احساسی تند و غیرعادی، طلسم شده‌اند و نفسها را در سینه حبس کرده‌اند. رگه‌ای از برق، که در سرتاسر آسمان سربی رنگ دویده است، این منظره را، با وحشت مرموزی، تکمیل می‌ کند.»

معرفی کتاب بلندی های بادگیر

معرفی کتاب بلندی های بادگیر

سرجمع می‌توان گفت که «بلندی‌های بادگیر»، چه به‌لحاظ اسلوب روایت و چه به‌لحاظ ژانر، اثری چندتکه است و این خود یکی از ویژگی‌های سبکی آن است. اما برگردیم به بحث شگرد روایی این رمان که درواقع مهمترین نقطۀ قوت آن به‌لحاظ تکنیکی و ساختاری است. صد البته که امیلی برونته مثل لارنس استرن و دیدرو نیست که با شیطنت‌هایی آشکار، روایت را به بازی بگیرد و قصه‌گویی را دست بیندازد. اگر استرن و دیدرو، و همچنین پیش از آن‌ها تا حدودی سروانتس، پُست‌مدرن‌هایی زودرس بودند، در عوض امیلی برونته در عین حفظ وقار رئالیستیِ قرن نوزدهمی به بدعت‌گذاری در روایت دست می‌زند. او «بلندی‌های بادگیر» را با دو راوی اصلی روایت می‌کند و به‌آهستگی صدای راوی دیگری را هم، که همان کاترین خاطره‌نگار در حاشیۀ کتاب‌هاست، در بخشی کوچک از رمان احضار می‌کند. کاترین فقط لحظاتی در کسوت راوی ظاهر نمی‌شود و آن هم وقتی است که لاکوود خاطرات او را می‌خواند. او راویِ در حاشیه است و زمینه را برای روایت بعدی که روایت خانم دینِ مستخدم است مهیا می‌سازد، یعنی از طریق نام حک‌شده و خاطراتش به کابوس شبانۀ لاکوود وارد می‌شود و بعد او را کنجکاو می‌کند که از چندوچونِ آنچه در خانۀ هیتکلیف دیده است سر درآورَد. بدین‌ترتیب «بلندی‌های بادگیر»، چنانکه ایگلتون می‌گوید، «داستانش را به شیوه‌ای روایت می‌کند که شامل نظرگاه‌های مختلف است.» ایگلتون اضافه می‌کند که در این رمان «”صدای راوی” یا راویِ قابل اعتماد واحدی وجود ندارد تا واکنش‌های خواننده را هدایت کند. در عوض، چندین گزارش داریم که برخی احتمالاً از بقیه موثق‌ترند؛ این گزارش‌ها مانند جعبه‌های چینیِ توی هم قرار گرفته‌اند. این رمان خرده‌روایت‌ها را در هم می‌بافد بی آنکه به ما بگوید چطور باید از این شخصیت‌ها و رخدادهایی که توصیف می‌کند سر دربیاوریم.»

چنانکه پیش‌ تر اشاره شد، راوی اول رمان همان لاکوود است که مستأجر هیتکلیف شده است. ما ابتدا خیال می‌کنیم قرار است با ماجراهایی مربوط به همین راوی طرف باشیم اما دیری نمی‌گذرد که رمان با یک چرخش، وارد داستانی دیگر می‌شود که راوی آن خانم دین، کُلفَتِ ویلای اجاره‌ای لاکوود، است که لاکوود روایت او را برای ما نقل می‌کند. راوی اول، یعنی لاکوود، از بیرون و به‌عنوان غریبه وارد خانواده هیتکلیف شده و نیمه‌شب صابونِ شبحِ کاترین به تن‌اش خورده است و هیتکلیف هم که حسابی او را آزرده و حرصی کرده است. راوی بعدی نیز البته به‌نحوی بیرون از خانواده است، اما سال‌ها خدمتکار خانواده بوده و از جیک‌و‌بوکِ آن خبر دارد و از هیتکلیف هم متنفر است و روایتش کاملاً علیه هیتکلیف است.

نکته ی دیگر اینکه جنس روایت لاکوود و خانم دین هم باهم فرق دارد. روایت لاکوود، که رمان با آن آغاز می‌شود، یک حالت سرخوشانه دارد با رگه‌ هایی از طنز و شوخ‌طبعی. این روایت به‌ تدریج با رمز و راز و کابوس قاطی می‌ شود و زمینه برای ورود به روایت بعدی، یعنی روایت خانم دین که روایتی تراژیک است، مهیا می‌ شود. طنز و تراژدی را در خواب‌های لاکوود نیز می‌بینیم. لاکوود دو خواب می‌ بیند: یکی خوابی مضحک و دیگری خوابی ترسناک؛ همان ترتیبی که در حال‌ و هوای دو روایت نیز لحاظ شده است.

از طرفی در رمان «بلندی‌های بادگیر» با دو تیپ شخصیت فرودست مواجهیم: یکی هیتکلیف که موضوع روایت است و فرودستی‌ست سرکش و دیگری خانم دین که فرودستی‌ست وفادار به اربابان خود. او به همین دلیل ماجرا را طوری روایت می‌کند که هیتکلیف در آن شخصیت منفی باشد. از همین‌رو، به‌قول ایگلتون، او راوی قابل اعتمادی نیست. وجود راوی غیر قابل اعتماد، خود عرصه را برای حدس و گمان درباره شخصیت‌ها و حقیقت آنچه رخ داده است مهیا می‌کند. در «بلندی‌های بادگیر»، همان‌طور که ایگلتون اشاره می‌کند، «داوری قاطعانه درباره داستان برای خوانندگان کاری است دشوار و گاه‌شماریِ پیچ در پیچ رمان بر این دشواری می‌افزاید.»

اما «بلندی‌های بادگیر» آن‌قدر خوشخوان است که پیچیدگی‌ها و ظرافت‌های روایی‌اش در نگاه اول آنچنان به چشم نمی‌آید و به همین دلیل است که این رمان همچنان، هم مخاطبان عادی و غیر حرفه‌ای ادبیات داستانی را خوش می‌آید و هم متخصصان این حوزه را.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *